💠 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 💠 یا صاحب زمان (َع)

شیعه خانه امام زمان
 بسم الله الرحمن رحیم خوش امدید یا صاحب زمان (ع) خوش امدید
💠 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ      💠        یا صاحب زمان (َع)

💠 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 💠
باسلام هدف از ساخت این وبلاگ اشنای بیشتر شما با امام زمان (ع) است





لطفا برای استفاده از هر یک مطلب یک صلوات بفرستید
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
دعای برابر با ده هزار صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوانِ
وَتَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَــقْــبَلَ الْفَرْقَدانِ
وَ بَلِّغْ روحَهُ وَاَرْواحَ اَهْلِبَــیْـتِهِ مِنَّا التَّحِیَّةََ وَالسَّلامِ.

معنی : بار خدایا بر آقای ما حضرت محّمد و آلش درود فرست به عدد اختلاف رنگها و به عدد سپیده صبحها و زردی غروبهایی که آمده و خواهد آمد و به عدد تکرار شب و روز و به تعداد ستاره هایی که طلوع می کنند و به محضر روح پیامبر اکرم و ارواح طیبّه اهل بیت او از طرف ما درود و سلام برسان.



شما می توانید تبادلات یک طرفه رایگان انجام دهید
بسم الله الرحمن رحیم
با سلام
خدمت دوستان عزیز
شما می توانید تبادل های یک طرفه را انجام دهید
یعنی شما در بخش نظرات اسم وبلاگتون و لینک وبلاگتون رو در بخش نظرات بزارید و ما ان را در بخش پیوند ها می زاریم و خودمون تبلیغی از شما نمی خواهیم
توجه = تبادل یک طرفه فقط برای وبلاگ های مذهبی انجام داده می شود

پاسخگویی به سوالات دینی وشرعی به صورت آنلاین توسط کارشناسان علوم دینی و اسلامی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
مشاهده و دریافت کد
آخرین نظرات
  • ۱۰ بهمن ۹۵، ۰۷:۴۸ - منتـــظر المـهـدی۳۱۳
    ممنونم
  • ۱۴ مرداد ۹۵، ۱۵:۱۳ - ♥سرباز شیعه♥
    ممنون
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها

زندان گناه

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ
زندان گناه shia muslim                  

زندان گناه

 تن من زندان است و منم زندانی


تن من زندان است
و منم زندانی
مانده ام در دل ِ این کالبد نفسانی
عشق در دام هوس
روح حبس الابد بند قفس
آدمی زندان است
و من آن مانده به خواب

تشنه جرعه ای از صافی ناب
در تکاپوی خیال لب آب
در فراسوی سراب
مانده ام در مرداب
آرزوها ، همه ام نقش بر آب
آدمی زندان است
و من آن خسته‌ی راه
مانده ام در تک این تنگ سیاه
نه به راه پیش رفتن باز است
راه برگشت تباه
غرقه ام غرق گناه
نه کسی می‌خواهد که خبر گیرد از این چشم به راه
نه کسی می‌آید به ملاقاتی اعدامی زندان گناه
در شگفتم من از این بند و قفس
محکمه، حاکم و محکوم خودم هستم و بس
از چه باشم غمگین ؟
از چه ام دل چرکین ؟
از خدا ؟
یا که از این پیکره‌ی ننگ از این کوه گناه ؟
من بنایش کردم
بر کویر شهوت
و نهادم برهم ، آجر آجر نفرت
برج و بارویش آه
پی اش از جور و جفا
و جلایش دادم
به فریب ، به ریا
ننگم باد ، آری آری همین است سزا
اندرین منزل پست
یاد می‌آورم از روز الست
یاد جام باده و بنده مست
که نمک خورد ، دریغا که نمکدان بشکست
و چنین گفت با بوم تعهد نقاش
که تو ای نقش ، امین غم عشق من باش
آسمان بار امانت نتوانست کشید
شانه خم کرد ، وجودش لرزید
من دردانه‌ی بد مست تعهد کردم
که بپایم عهدم
با همه جان و تنم

با همه سلول‌های بدنم

ولی اکنون . . .
زندانی سلول تنم
ای صد افسوس که دردانه هستی به دمی مستی باخت
و سمند ابلیس بر دل گیتی تاخت
و شگفتا که دو گندم دو جهان فاصله ساخت
شرمم باد . . .
و چه سود از غم این یاد ، که بودم بر باد
کاش در کرنش هستی نمی‌گنجیدم
کاش با جام می‌عشق نمی‌رقصیدم
تا که در ملعبه لهو و لعب
اهرمن وار خدا می‌دیدم
شرمم باد . . .
و زمین شرمش باد
که زخاک بدنش چون من زاد
شرمم باد . . .
که از آن نقش برازنده چون هور
وزان خاکی مسرور
به جز روزنکی نور
دگر باقی نیست
روزن نور شده همدم این فکری مخمور
دریغا که دگر ساقی نیست
همه یارم شده این روزنک نور

نمی‌دانم چیست ؟

من نمی‌دانم کیست ؟
سالها خواجه در بار من است
قدر عمری است که غم خوار من است
من نمی‌دانم چیست
من نمی‌دانم کیست
شاید آن شبنم عشقی است که در گِل داشتم
چه بسا بذر امیدی است که در دل کاشتم
شایدم حرمت آن تکه نانی است
که در کودکیم ، از زمین برداشتم
من نمی‌دانم چیست
من نمی‌دانم کیست
شاید آن دل دل قلب نگران پدر است
یا تجلی دعای مادر در نماز سحر است
من نمی‌دانم چیست
من نمی‌دانم کیست
در گذر از آن نور
گوئیا ابر بهار ، بر کویر دل من می‌بارد
ودر این خشک‌ترین خاک خدا
بذر امید رهایی در دلم می‌کارد
در تکاپوی فرار از دام ها
خسته از زنجیر ها
ناگهان حنجره ام می‌شکفد ، با تمام دل خود می‌گویم:
بار پروردگارا ببخشای مرا
و چه زود
نوری از جنس وجود
در دلم می‌تابد
همه جا نور است نور
همه جا شادی و شور
روزن نور دگر روزن نیست
شده دریای عبور
نه دگر زنجیری است
نه دگر از قفس و بند و تباهی خبری است
درب زندان باز است
و دلم از غم تنهایی شب‌های مه آلود تهی است
چون طنینی از عشق بر دلم می‌بارد
همه ابعاد زمان در نظرم می‌آید
یاد آن روز نخست
او مرا می‌خواند
با صدایی آشنا
او سخن می‌گوید
و تو ای بنده ما ، و تو ای خسته راه ، باز هم سوی من آی
گر هزاران بار عهد با خدایت بستی
ور هزارو یکبار عهد خود بشکستی
غم به دل راه مده ، که ز غم‌ها رستی
خجل از کردارم
با خدا می‌گویم
منم آن غرق گناه
با چه رویی به درت روی آرم
باز هم می‌گوید:
و تو ای بنده ما ، و تو ای غرق گناه ، و تو افتاده به چاه
و تو ای خسته‌ی راه ، باز هم سوی من آی
و تو دردانه من
از چه ای دل چرکین ؟
نی نباشی غمگین
غیر من ریز و درشت گنه بنده چه کس می‌داند ؟
من نپوشانم عیب چه کسی پوشاند ؟
و تو ای کودک بازی گوشم
در نخستین افسوس
چشم بر هر گنهت پوشیدم
به جلال و جبروتم که تو را بخشیدم
دگر از درد و غم بند مترس ، چون باد باش
از سکون و سکن و سکته گذر ، فریاد باش
شیشه غم بشکن ، جام مبارک باد باش
بنده عشق بمان
از دو جهان آزاد باش . . .

علی اکبر رائفی پور ( آرما)                                               منبح=وب سایت استاد رائفی پور | جنبش مصاف

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۹
روح الله اسکندری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

استخاره آنلاین با قرآن کریم